یــــــه مـــــــاچ بـــده!

مــــــاچ و بــــــــده بیـــــــــــاد...!

سيزده نكته مهم زندگي و عشق از گابريل گارسيا ماركز

 

يك: دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو ، بلكه به خاطر شخصيتي كه من

در هنگام بودن با تو پيدا م يكنم.

 

دو: هيچ كس لياقت اشك هاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد

باعث اشك ريختن تو نمي شود.

 

سه: اگر كسي تو را آن گونه كه مي خواهي دوست ندارد ، به اين معني

نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد .

 

چهار: دوست واقعي كسي است كه دست هاي تو را بگيرد ولي قلب تو را

لمس كند.

 

پنج: بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و ب داني

كه هرگز به او نخواهي رسيد.

شش: هرگز لبخند را ترك نكن . حتي وقتي ناراحتي . چون هر كس ممكن

است عاشق لبخند تو شود.

 

هفت: تو ممكن است در تمام دنيا فقط يك نفر باشي ، ولي براي بعضي

افراد تمام دنيا هستي.

 

هشت: هرگز وقتت را با كسي كه حاضر نيست وقتش را ب ا تو بگذ راند ،

نگذران.

 

نه: شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامنا سب را بشناسي و

سپس شخص مناسب ر ا. به اين ترتيب وقتي او را يافتي بهتر مي تواني

شكرگزار باشي.

 

 

ده: به چيزي كه گذشت غم نخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند

| چهار شنبه 25 / 2 / 1391برچسب:, | 22:56 | erfan & m| |

يك ساعت ويژه

مرد ديروقت ، خسته از كار به خانه برگشت . دم در پسر پنج ساله اش را ديد

كه در انتظار او بود:

سلام بابا ! يك سئوال از شما بپرسم؟

بله حتما. چه سئوالي؟

بابا ! شما براي هرساعت كار چقدر پول مي گيريد؟

مرد با نا راحتي پاسخ دا د: اين به تو ارتباطي ندارد . چرا چنين سئوالي

مي كني؟

فقط مي خواهم بدانم.

-اگر بايد بداني، بسيار خوب مي گويم: ۲۰ دلار!

 

پسر كوچك در حالي كه سرش پائين بود آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و

گفت: مي شود ۱۰ دلار به من قرض بدهيد ؟

مرد عصباني شد و گفت : اگر دليلت براي پرسيدن اين سئوال ، فقط اين بود

كه پولي براي خريدن يك اسباب بازي مزخرف از من بگيري كاملأ در

اشتباهي. سريع به اطاقت برگرد و برو فكر كن كه چرا اينقدر خود خواه

هستي. من هر روز سخت كار مي كنم و براي چنين رفتارهاي كودكانه وقت

ندارم.

پسر كوچك، آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبان ي تر شد : چطور به خودش اجازه مي دهد فقط

براي گرفتن پول از من چنين سئوالاتي كند؟

بعد از حدود يك ساعت مرد آرام تر شد و فكر كرد كه شايد با پسر

كوچكش خيلي تند و خشن رفتار كرده است . شايد واقعآ چيزي بوده كه او

 

براي خريدنش به ۱۰ دلار نياز داشته است . به خصوص اينكه خيلي كم

پيش مي آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.

خوابي پسرم ؟

نه پدر ، بيدارم.

من فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده ام. امروز كارم سخت و طولاني

بود و همه ناراح تي هايم را سر تو خالي كردم . بيا اين ۱۰ دلاري كه خواسته

بودي.

پسر كوچولو نشست ، خنديد و فرياد زد : متشكرم بابا ! بعد دستش را زير

بالشش برد و از آن زير چند اسكناس مچاله شده در آورد.

 

مرد وقتي د يد پسر كوچولو خودش هم پول داشته ، دوباره عصباني شد و

با ناراحتي گفت : با اين كه خودت پول داشتي ، چرا دوباره درخواست پول

كردي؟

پسر كوچولو پاسخ داد : براي اينكه پولم كافي نبود ، و لي من حالا ۲۰ دلار

دارم. آيا مي توانم يك ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه

بياييد؟ من شام خوردن با شما را خيلي دوست دارم ... !!!

| چهار شنبه 18 / 2 / 1391برچسب:, | 16:1 | erfan & m| |

قلبم را فقط برای تو میفرست

چون می دانم

فقط تو لیاقتش را داری...

 


| چهار شنبه 28 / 1 / 1391برچسب:, | 22:48 | erfan & m| |

خستــــــــــــه ام...خسته خستـــــــــــــه ام از این امــــــ ـ ـ ـ ـــــدن هایی که می روند وازاین رفتن هایی که می ایند خسته ام از این دلی که تورا میخواهد ونمی تواند به تو برســـــــــــــــد.


| چهار شنبه 28 / 1 / 1391برچسب:, | 22:45 | erfan & m| |

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:

 چرا مرا دوست داری …؟

 چرا عاشقم هستی …؟

 پسر گفت …:

 نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …

 دختر گفت …:

 وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟

 پسر گفت… :

 واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …

دختر گفت …: 

 اثبات.!.!.؟

 نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …

 شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…

 اما تو نمی توانی این کار را بکنی …

 پسر گفت …:

 خوب …

 من تو رو دوست دارم …

 چون …

 زیبا هستی…

 چون…

 صدای تو گیراست …

 چون…

 جذاب و دوست داشتنی هستی…

 چون …

 باملاحظه و بافکر هستی …

 چون …

 به من توجه و محبت می کنی …

 تو را به خاطر لبخندت …

 دوست دارم …

 به خاطر تمامی حرکاتت…

دوست دارم …

 دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …

 چند روز بعد …

 دختر تصادف کرد و به کما رفت…

 پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…

 نامه بدین شرح بود …:

 عزیز دلم …

 تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …

 اکنون دیگر حرف نمی زنی …

 پس نمی توانم دوستت داشته باشم …

 دوستت دارم …

 چون به من توجه و محبت می کنی …

 چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…

 نمی توانم دوستت داشته باشم…

 تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …

 آیا اکنون می توانی بخندی …؟

 می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟

 پس دوستت ندارم …

 اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…

 در زمان هایی مثل الان…

 هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…

 آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟

 نه هرگز…

 و من هنوز دوستت دارم …


 

| چهار شنبه 28 / 1 / 1391برچسب:, | 22:40 | erfan & m| |

 سلام!

خوش اومدین به خونه ی من.انشاا... وبلاگ رو اونجوری که شما دوست دارین درست کنم.

| چهار شنبه 28 / 1 / 1391برچسب:, | 15:50 | erfan & m| |

Design By : Gilan-Patoogh